درهم پرهم

نگران … منتظر … تنها … عصبانی … بهانه گیر … این روزها همه ی اینها من هستم … آرامم کن … آرامم کن …

هوووف

حتا وقتی یه بک گراند با کلی ذوق برای سیستمم در نظر می گیرم، به یه هفته نکشیده دلمو می زنه!!!! مگه چی باشه که بمونه! خب این خودش موضوعیه ...
26 تير 1402

از تلخی تمام دریاها

هوا خنکه، شبیه اوّل روزهای بهار.. انگار نه انگار وسطای تابستونیم.. توی اتاقم نشستم و اون درد یهویی باز یقه مو گرفته.. دلم میخاد زمان برگرده تا این درده لعنتی بگذره... توی ذهنم غوغاست و توی دلم هم.. گیجم و خسته.. با خودم و با تصمیمی که گرفتم.. تلخم و دارم سعی می کنم به خودم دلداری بدم. سعی میکنم بالغم رو بیدار کنم اما سخته... نگاه آخرش جلوی چشمامه.. تکرار مکرر سوالش.. میخای که برم؟ .. و من که فکر می کردم بهتره براش که بره.. من نمیدونم حتا با خودم وفادار میمانم ایا یا نه، چه برسه به یه ادم دیگه.. درست زمانی که میخوام به خودم بیام این درد وحشی تر میشه!  +هر جا رو نگاه میکنم هر عکسی هر عطری تو رو یادم میاره! ...
20 تير 1402

طُ

تو به تقصیر خود افتادی ازین در محروم.. .. دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن به ازین دار نگاهش که مرا می داری... پ.ن : زمان در سکوت می گذرد تشنه کام کلامی و تو خاموش اینسان؟!!... هی به خودم نهیب می زنم : این نیز بگذرد... اما این حزن کی رها می کنه این دل رو، نمی دونم... نمی دونم ...
18 تير 1402

شجریان

 بیرون نشود عشق توام تا ابد از دل کاندر ازلم حرز تو بستند به بازوی  .  .  توی افکار دور و دراز خودت باشی، صدای آسمونی استادم تنها صدایی که می شنوی... حالا هر جا میخای بری برو..    آنان که به گیسو دل عشاق ربودند   از دست تو در خاک فتادند چو گیسوی    تا عشق سرآشوب تو هم زانوی ما شد  سر بر نگرفتم به وفای تو ز زانوی    خود کشته ی ابروی توام من به حقیقت  گر کشتنیم باز بفرمای به ابروی    ...   ...
10 تير 1402

شبهای سرد

نمی دونم چرا از صبح که چشمامو باز کردم، این آهنگ داره تو سرم دور میزنه : هنوزم چشمای تو، مثل شبای پر ستاره ست هنوزم دیدن تو، برام مثل عمر دوباره ست   هنوزم وقتی می خندی، دلم از شادی می لرزه هنوزم با تو نشستن، به همه دنیا می ارزه   اما افسوس تو رو خواستن،دیگه دیره؛ دیگه دیره اما افسوس به نخواستن،دلم آروم نمی گیره؛نمی گیره  تا گلی بر سر ایوون تو پژمرد و فرو ریخت شبنمی غمزده از گوشه چشمان من آویخت   دوری بین من و تو؛دوری باغ و تماشاست دوری بین من و تو؛دوری ماهی و دریاست   اما افسوس تو رو خواستن،دیگه دیره؛ دیگه دیره اما افسوس به نخواستن،دلم آروم نمی گیره؛نمی گیره پ.ن:   .....
8 تير 1402

mi

 این روزها، این روزها، این روزها.... گاهی اونقدر شکننده میشم که کوچکترین برخورد نابجایی می تونه اشکمو در بیاره و باعث بشه برگردم خودمو مرور کنم.. خودخواهی آدمها وحشتناکه، پول وحشتناکه، این دنیای ما وحشتناکه! جهنمه! .. . . دنیای من ِ خسته این روزها بدون تو... دست که به قول شاملو در کوچه و بستر حضور مأنوس دست تو را می جوید و این راه لعنتی، این رااااه لعنتی که فقط یأس را رج می زند و بس.. باید کاری بکنم.. من پیش قدم میشم...    ...
6 تير 1402

you

باد بوی تو را دارد...   تو بی رحمی اما.. بیرحم و عجول... حتی به من فرصت ندادی خودم رو با تو پیدا کنم.. همه چیز مثل یک خواب آمد و رفت.. فقد بغض هاش موند و یه نم لبخند گاه گاهی و یه ای بابا، کاشکی یه ذره صبور تر بودی... و مرور روزهای تو و همه ای حجم حضورت و من و آرامش و اضطراب توامان جهان...!  آروممم دارم به قول حافظ  بر آستانه ای تسلیم سر می نهم، اما اگه گاه گاهی ننویسم این حس ها رو، میمونه تلنبار میشه تو روحی که جا واسه یه قطره آب هم نداره، که احتیاج به خونه تکانی داره.  زمان چ بی رحم میگذره.. دارم سست میشم کم‌کم... نسبت به خیلی چیزها.. نسبت به خودم و احساساتم حتا... چه اتفاقی داره می افته؟؟&n...
4 تير 1402

مست

 دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم   دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم   دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید   دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم  مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده   ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم   مدارا می‌کنم با درد چون درمان نمی‌یابم   تحمل می‌کنم با زخم چون مرهم نمی‌بینم   خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه  که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی‌بینم  نم چشم آبروی من ببرد از بس که می‌گریم   چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمی‌بینم   کن...
3 تير 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به درهم پرهم می باشد